یه کلیسا دیگه

ساخت وبلاگ

امروز ساعت 3 موزه هنر قرار داشتم بنابراین تصمیم گرفتم که برم یه استارباکس دیگه توی مرکز شهر که اونجا کار کنم. همینطوری که داشتم میرفتم استارباکس یه دفعه دیدم که یه جای خیابون ها رو بستن و مردم دارن میرن داخل یه ساختمونی. دیدم دم درش نوشته که امروز سخنرانی ساعت 11 شروع میشه. ساعتو نگاه کردم 10:55 بود. با خودم گفتم که اینجا رو تا حالا نرفتم یه سر برم ببینم چطوریه. 

همینطوری که داشتم میرفتم متوجه شدم که این کلیسا همونی هست که جلوش آبفشان داره که آهنگ میذاره. خوشحال شدم چون همیشه دوست داشتم که توشو ببینم اما هیچوقت فرصت نشده بود.توش قشنگ بود. اولین چیزی که توجه ام رو جلب کرد این بود که جمعیتی که میان اینجا چقدر سن اشون بالاست. اونایی که سن اشون کم بود هم با خانواده آمده بودند. حالا میفهمم چرا این همه بنز و ماشین های مدل بالا و آدمای با لباس های آنچنانی میان اینجا. اکثرا سن بالا و پولدار هستند. 

از یکی دعوت کرده بودند که بیاد صحبت کنه که بسیاری از آدمای معروف رو دیده بود. شروع کرد در مورد تجربه دیدارش با محمدعلی کلی صحبت کردن. گفت که داشتیم رد میشدیم از جلوی خونه اش و راننده ام گفت که اینجا خونه محمدعلی هست منم گفتم در بزنیم بریم تو. گفته آقا اینطوری که نمیشه رفت خونه کسی. گفتم بهش تو چکار داری. دیگه در زدیم رفتیم تو. من دو ساعت با محمدعلی در مورد Jesus (مسیح) صحبت کردم و خیلی هم مکالمه جالبی داشتیم. میدونین به من چی گفت؟ آخرش که میامدیم بیرون با همون هیکل بزرگش محکم منو بغل کرد و گفت من به عنوان یه مسلمون هیچ وقت حاضر نشدم و نمیشم که نماینده مسلمون ها باشم و چندین بار هم از من خواستم اما نشدم. اگر اینجا بودم و از جوانی با Jesus آشنا شده بودم حتما دنباله رو اون بودم. 

راست و دروغ حرفاش با خودش اما در کل برای من جالب بود. چقدر آدمها دوست دارن چیزها رو فقط با عینکی که به چشمشون زدن ببینن.

زیر آسمان خدا 2...
ما را در سایت زیر آسمان خدا 2 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0zireasemanekhoda23 بازدید : 249 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 1:36